دیزنی مدام تکرار میشود | «سفید برفی» چگونه به یک شکست بزرگ تبدیل شد؟
رویداد۲۴| پریسا مقیلان: نام دیزنی، برای دههها مترادف بود با رویا، جادو و خاطراتی که نسلها را مجذوب خود میکرد، اما اکنون، دیگر خبری از آن قلعه خیالانگیز سابق نیست. یکی از مهمترین نشانههای زوال دیزنی، افت محسوس در کیفیت تولیدات آن است. بسیاری از فیلمهای اخیر این کمپانی، به ویژه بازسازیهای لایواکشن، با نقدهای منفی از سوی منتقدان و مخاطبان سراسر جهان مواجه شده است. فیلمنامههای ضعیف، شخصیتپردازی سطحی و وابستگی بیش از حد به نوستالژی بدون افزودن ارزش جدید، از جمله ایرادهایی هستند که به آثار اخیر وارد شده است.
در سالهای اخیر، این غول صنعت سرگرمی با چالشهایی جدی و تازهای روبهرو شده است؛ از افت کیفیت تولیدات و نارضایتی مخاطبان گرفته تا تصمیمات مدیریتی ناپایدار و بازنویسیهای جنجالی و تغییرات بیپایه و اساس در داستانهای کلاسیک محبوب! با وجود چنین روندی که این کمپانی در پیش گرفته است، دیگر نمیتوان با قطعیت گفت که دیزنی همان برند افسانهای و پرطرفدار سابق است.
فیلمهایی نظیر «پینوکیو» (Pinocchio) در سال ۲۰۲۲ و «پری دریایی کوچولو» (The Little Mermaid) در سال ۲۰۲۳ با وجود بودجههای سنگین، نتوانستند انتظارات هنری و تجاری را برآورده کنند. بسیاری از مخاطبان احساس میکنند دیزنی دیگر روح خلاقانه پیشین خود را از دست داده و بهجای نوآوری، صرفا در حال بازتولید آثار گذشته به شکلی نادرست و به دور از عناصر اصلی آثارش است.
این روند تا جایی ادامه پیدا کرده است که بازتاب عملکرد ضعیف دیزنی را به وضوح میتوان در نظرات کاربران و نمرات آثار در پلتفرمهایی، چون IMDb، Rotten Tomatoes و YouTube مشاهده کرد. ویدیوهای تریلر بسیاری از آثار جدید با سیلی از «دیسلایکها» (dislike) مواجه شده است؛ و بخش نظرات پر است از انتقاد، تمسخر یا ناامیدی!
مخاطبان قدیمی دیزنی، که با انیمیشنهای کلاسیک این برند بزرگ شدهاند، حالا احساس میکنند که این کمپانی به جای حفظ روح داستانسرایی، در حال قربانی کردن روایت برای مفاهیم سطحیتر و پیامهای سیاسی گرایش چپ است. در مقابل، نسل جدید هم ارتباط لازم را با این آثار برقرار نمیکند، چرا که جذابیت بصری یا داستانی لازم در آنها دیده نمیشود.
یکی از عوامل کلیدی در بحران دیزنی، تغییرات مداوم و ناهماهنگ در رهبری شرکت است. پس از کنارهگیری باب ایگر، باب چاپک سکان هدایت دیزنی را برعهده گرفت و سیاستهایی را در پیش گرفت که باعث نارضایتی هم مخاطبان و هم کارکنان داخلی شد. بازگشت دوباره ایگر در سال ۲۰۲۲، اگرچه امیدهایی را زنده کرد، اما تغییر محسوسی در مسیر تولیدات ایجاد نکرد.
همزمان، تمرکز بیش از حد بر پیامهای اجتماعی، تنوع نژادی و جنسیتی افراطی و بازنویسی شخصیتها و داستانهای کلاسیک، به جنجالهای زیادی دامن زده است. بسیاری از منتقدان دیزنی را به «بیداری بیش از حد» (over-wokeness) پدیدهای که در آن اصرار بیش از حد به شکستن تابوها تبدیل به ابتذال میشود، متهم میکنند و معتقدند که این رویکرد، بیشتر برای جلب توجه سیاسی است تا ارتباط واقعی با مخاطب.
و، اما از میان همه آثار جدید دیزنی، شاید هیچکدام به اندازه نسخه بازسازیشده «سفید برفی» (Snow White) باعث بحث و جدل نشده باشد.
فیلم «سفید برفی» دیزنی با افتتاحیه ناامیدکننده ۴۲ میلیون دلاری در آخر هفته، به نظر میرسد که در مسیر دشواری قرار گرفته است!
از سوی دیگر انتخاب ریچل زگلر برای نقش سفیدبرفی، بهدلیل تفاوت ظاهریاش با نسخه کلاسیک، موجی از انتقاد را بهدنبال داشت. اظهارات خود زگلر درباره داستان فیلم، از جمله اینکه «سفیدبرفی دیگر منتظر شاهزاده نیست»، نیز آتش مناقشات را شعلهورتر کرد.
همچنین حذف یا تغییر دادن شخصیتهای کوتوله به دلایل سیاسی-اجتماعی و تاخیرهای پیاپی در تولید، فضای مثبتی پیرامون فیلم ایجاد نکرده است، بسیاری از افراد کوتاهقامت که در هالیوود مشغول به کار هستند، این اقدام را نشانی از حذف خود و نادیدهگرفتنشان در صنعت سینما میدانند. از این رو پیشبینی میشود که «سفید برفی» نهتنها در گیشه با مشکل مواجه شود، بلکه نمادی از مسیر اشتباهی باشد که دیزنی در آن گام نهاده است.
علیرغم استقبال مثبت و البته کم خانوادهها و مخاطبان زن، که گروه اصلی هدف دیزنی محسوب میشوند، بودجه تولیدی بیش از ۲۵۰ میلیون دلار برای «سفید برفی» نیازمند جذب مخاطبان بیشتری از گروههای سنی و جنسیتی مختلف است. با نقدهای سرد منتقدان و بیعلاقگی مخاطبان مرد و گروههای عمومی دیگر، به نظر میرسد که این فیلم نتواند موفقیت لازم را در گیشه تجربه کند و به چالشهای جدی برای دیزنی تبدیل شود.
با توجه به وضعیت کنونی، آینده دیزنی در هالهای از ابهام قرار دارد. برای بازگرداندن اعتماد مخاطبان، این شرکت باید بار دیگر به ریشههای خود بازگردد؛ روایت داستانهایی با محوریت احساسات انسانی، بدون شعارزدگی و با تکیه بر اصالت. همچنین، توجه به سلیقه واقعی مخاطب بهجای تحمیل ارزشها، میتواند راهگشای بازگشت به دوران طلایی باشد.
دیزنی در گذار از یک برند افسانهای به شرکتی پرحاشیه، مسیری پر از اشتباه را پیموده است. کاهش کیفیت آثار، بیتوجهی به بازخورد مخاطبان، تصمیمات ناپایدار مدیریتی و سیاستزدگی افراطی، این شرکت را در وضعیتی شکننده قرار دادهاند. اگر دیزنی میخواهد جادویش را بازیابد، نیازمند بازنگری عمیق در اولویتهای خود است، پیش از آنکه برای همیشه افسونش را از دست بدهد!